سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























Blog . Profile . Archive . Email . Design by .

ღای دریغاღ

روز ی پیرزنی در بیابانی تنها وبی یاور درمانده از همه جا چشم به راه مسافری بود که از ان وادی گذر کند تاشاید اورا یاری دهد.

دست برقضا جورج از ان بیابان عبور کرد وا ن پیرزن را از ان بیابان نجات داد .

وقتی به شهر رسیدند پیرزن خواست تا کمک جورج را جبران کند اما جورج قبول نکرد وبه اوگفت:روزی من در جایی احتیاج به کمک داشتم وشخصی مرا یاری داد.ودر ازای کمکش فقط از من خواست تادر جایی به کسی دیگر کمک کنم تا زنجیره دوستی ادامه یابد.

جرج به پیرزن گفت:تونیز در ازای کمک من فقط به من قول بده که این زنجیره را ادامه دهی .

ماهها گذشت.روزی پیرزن برای صرف غذا به رستورانی که ماریا در انجا کار میکرد رفت .ماریا که از کارگران انجابود برای دریافت سفارش برسر میز پیرزن رفت. 

پیرزن از ماریا پرسید توبا این وضع بارداریت برای چه کار میکنی؟

ماریا پاسخ داد:همسرم وضع مالی خوبی نداردو من مجبورم برای گذران زندگی به او کمک کنم.پیرزن وقت رفتن پول غذارا به همراه مقداری پول برای ماریا روی میز درون دستمالی گذاشت ورفت.داخل دستمال نوشته بودکه:روزی من درجایی احتیاج به کمک داشتم وشخصی مرا یاری داد ودر ازای این کارش فقط از من خواست که به شخص دیگری کمک کنم و زنجیره دوستی را ادامه دهم.

من هم از تو توقع جبران ندارم فقط به من باید قول بدهی که این زنجیره را ادامه دهی.

شب که ماریا به خانه برگشت پولهارا همراه یادداشت درون دستمال به همسرش نشان داد وگفت: ببین اینها را امروز پیرزنی در رستوران برایم گذاشته بود.

جرج لبخندی زد واشک در چشمانش جمع شد.....تبسم


 


نوشته شده در سه شنبه 90/4/7ساعت 8:45 عصر توسط soheila نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» اس ام اس برای خدا
اس ام اس عاشقانه
به کجا چنین شتابان؟؟؟
کنار اسم بابا،زائر کربلایی یه چیز دیگه نوشتن.شهید شیمیایی
خدا را دوست دارم
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com


♫PlaySong♫